سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

من صادقانه روز تولدم بغض میکنم
وقتی تو اینچنین کودکانه شاد و سرخوشی
وقتی پر از زندگیو شوق رویشی
از هرچه کادو و تبریک و عید...متنفرم
از عکس عصبانی امام،فحش های رو دیوار
از نیمکت و کلاس،کیف،کتاب،خودکار
از زنگ تفریح و معلم پرورشی...متنفرم
از این همه تنفر "متنفرم"...متنفرم

(نفرت اصلی ترین دلیل واسه پیشرفت!)

18سالگی

سلام علکم بالاخره یه برگ از دفتر زندگی منم کنده شد و نوشته شد به پای دنیا... 18 بر هیچ به نفع دنیا!! خداروشکر بدک نبود روز تولدم قابل تحمل بود؛چون اصولا خیـــــــلی آدم تیزی ام و زود متوجه میشم که اطرافیان زور میزنن خوشحالم کنن یا عده ای له ام کنن... و متاسفانه یا خوشبختانه موتور تلقین کننده ام خوب کار نمیکنه و تلقین نمیکنم که خرم و حرف دلمو میکوبم تو صورت طرف!! وقتی مکان ایده آلت با دیگر ذهن ها متفاوت باشه وقتی به اهداف کوته فکران اطرافت بخندی وقتی به پوچیه دلبستگی های آدمکای دنیات افسوس بخوری کلا بدبین میشی به پدر به مادرت به عشقت عشق که چه عرض کنم به گریه کننده ی شبانه ت(منظورم افراد مثل خودم هستشا نه صرفا خودم)! آره شب تولدمه عزیزترین شبمه چون یه گام ازین سراب دورتر شدم و به سلطان حقیقت و ملکوت خداوندی نزدیکتر شدم... کلا رفقا لطف داشتن بهم چه مجازی تو فیس و شبکه های اجتماعی چه رو در رو و حضوری از جمله میلاد،مریم،هستی،ندا،خونوادم و دوقلوهای گلم که واقعا در حد توان خودشون خواستن دلشادم کنن هرچند سعی کردم واسشون فیلم بازی کنم که شادم اما خب مهم این بود که فک کنن لحظه ای شادم کردن تا دلخوشی داشته باشن

کیک تولد

این بغض و سکوت های شب تولد ربطی به عشق یا دل و جنس مخالف نداره کلا کسی که خودشو شناخته باشه و درونگرا باشه محاله شب تولد تو دلش شاد باشه... شاید همه موقع فوت شمع کیک تولد پول و مدرک و موفقیت و خوشبختی و... آرزو میکنن اما من بلند فریاد زدم:داداش بابکم آزاد شه و نوکریشو بکنم! همین ... تنها دلخوشیم شاید آرزوی عجیبی بود ولی به قول بهرام: اون چیزایی که واسه تو ارزشن،واسه من فقط یه جورایی چرخشنپوزخند !!!عشق؟سیگار؟مشروب؟داف؟ماشین و گردش؟ هه خوش باش!! آفرینخوشیه من نه با مشروبه نه با ج...... فقط با یه چیزه:له کردنه بدخواهام که این امر با اومدنه داداش بابکم میسر میشه تا همه جوره مدیریتم کنه؛ببخشید اگه دیر پست تولدم رو آپ کردم درگیر کارای ثبت نام دانشگاه بودم آخه با بابام رفتیم تهران و با خیلیا مشورت کردیم حتی تا اجاره کردن خونه تو حصارک تهران هم پیش رفتیم اما دکتر نعمتی و عبداللهی (رفقای بابام) منصرفم کردن و رفتم شرایط محرمانه ی مهندسی هسته ای دانشگاه علوم تهران رو خوندم نوشته بود:بعد تحصیلات ممنوع الخروج میشم،فقط دوره ی کوتاهی میفرستن روسیه واسه دوره دیدن؛بعدش میفرستن نیروگاه بوشهر تا اخر اونجا!!! اجازه ی تحصیل تو کشور دیگه رو هم بخاطر دلایل امنیتی نداری! و تو شبکه های اجتماعی عضو نمیشی و هر سایتی بری کنترل میشی؛تو بیرون هم تحت کنترل! خب خداااااییش مگه کسخولم برم؟!؟! انصافا من با این همه افکار ممیزی و خط قرمزی میتونم بگم: بله قررررررررررررررررررربان!؟ به ولله نمیتونم درسته 20میلیون حداقل حقوق میده اما به قیمت تباه شدنه زندگیم؟! به قیمت لگد کردنه شرفم؟! شرفم قیمتش از ماهیانه20میلیون تومن خیلی خیلی بیشتره! قید تهران رو زدم تنها و تنها بخاطر این موضوع؛خدا شاهده بابام گفت:شایان موفقیتت مهمه فکر هزینه ش نباش،فقط هر کدومو دوس داری برو! منم بعد مشورت با جناب دکتر حاضر شدم کارشناسی رو تو محقق اردبیل فیزیک هسته ای بخونم و ارشد و پی اچ دی رو یا به پاریس برم یا استانبول؛ این دو شهر قطعیه... بابام دنبال کارای معافیتم هستش و خودمم کلاس مکالمه ثبت نام کردم باید 3سال زبانم فول بشه . شاید باورتون نشه دروس دانشگاه رو مدل کنکوری پیشخوانی میکنم تا از کلاس جلوتر باشم بااااااید معدل الف بیارم... درسته بابام تو خیلی جاها نابودم کرد اما باز خدارو شکر اینو درک میکنه که آینده ی من اینجا نیس باید جون و عمر و آینده م رو وردارم و برم همه کارا آماده س فقط میمونه معافیتم و طی ترم های کاردانی و کارشناسی

غرور پرواز

چارلی چاپلین:اگه زندگی100دلیل برای گریه داشت،تو1000دلیل برای خندیدن بیآور!!!بلبلبلو

 


نوشته شده در پنج شنبه 93/7/3ساعت 2:50 صبح توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak